سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشقانه
  •   انصاف
  • همیشه آرزوهاتو یک جا بنویس و یکی یکی اون ها رو از خدا بخواه خدا یادش نمیره که اون هارو بهت بده اما تو یادت میره چیزایی که الان داری ارزوهای دیروزت بوده



  • نویسنده: حسین شمخالی(یکشنبه 88/1/30 ساعت 1:19 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   دوستت دارم
  • از جرعه ی تو خاک زمین در و لعل یافت
        بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم 


  • نویسنده: حسین شمخالی(یکشنبه 88/1/30 ساعت 1:17 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تو مرا
  • تو مرا عاشق کردی "

     

    ***خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم  ، تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم ، تو مرا آه کردی که از سینه ی بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم . تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم . تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی . خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی ، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی ، لذت مبارزه را چشاندی ، ارزش شهادت را آموختی .تو مرا عاشق کردی...***

     



  • نویسنده: حسین شمخالی(یکشنبه 88/1/30 ساعت 1:14 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تو مثل...
  •  تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
    چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
    تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
    و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
    تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
    و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
    تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
    و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
    نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
    به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
    تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
    و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
    تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
    و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
    تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
    و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
    بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
    ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
    شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
    هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
    تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
    و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
    تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
    و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
    تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت
    و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
    تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
    و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
    شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
    و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
    تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
    که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
    غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
    و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
    به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
    قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
    بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
    دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم


  • نویسنده: حسین شمخالی(یکشنبه 88/1/30 ساعت 1:14 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   عشق واقعی
  •   بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنند ولی آنها جدی جدی میمیرند.

           تو شوخی شوخی به من لبخند زدی ولی من جدی جدی عاشقت شدم.

               تو شوخی شوخی فراموشم کردی ولی من جدی جدی برات میمیرم.



  • نویسنده: حسین شمخالی(یکشنبه 88/1/30 ساعت 1:13 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

       1   2      >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نظر یادتون نره.....خوشحال میشم
    نظر یادتون نره.....خوشحال میشم
    نظر یادتون نره.....خوشحال میشم
    افسانه ی عاشقانه
    حرف خودم
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 5527
    بازدید امروز : 6
    بازدید دیروز : 4
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها

  • شدید . علاقه . قلبی .
  •   مطالب بایگانی شده

  • دی 1387
    فروردین 1388

  •   درباره من

  • عاشقانه
    حسین شمخالی

  •   لوگوی وبلاگ من

  • عاشقانه

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی